مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

نی نی بامزه من

عکس های عید

  به نام خدای بهارآفرین   بهار آفرین را هزار آفرین   به جمشید و آیین پاکش درود که نوروز از او مانده در یاد بود نوروز 92 هم خیلی زود تمام شد و الان فقط خاطرش مونده . مثل عکس های زیر :  وقتی که مانی با عینک آفتابی باباییش پشت فرمون ماشین نشسته   ...
18 فروردين 1392

سال نو مبارک

جهان انجمن شد بر تخت اوي               از آن بر شده فره بخت اوي به جمشيد بر گوهر افشاندند               مر آن روز را روز نو خواندند سر سال نو هرمز فرودين                     بر آسوده از رنج تن، دل ز کين به نوروز نو شاه گيتي فروز                   بر آن تخت بنشست فيروزروز بزرگان به شادي بياراستند   ...
7 فروردين 1392

تولدت مبارک

امروز 28 اسفند 91 مانی عزیزم 2 ساله شد . تولدت مبارک پسر مهربونم انشاله همیشه سالم ، موفق و شاد باشی عزیزم . باباجون و مامان جون کادوهای خیلی خوشگلی به مانی دادند دستشون درد نکنه . و اینم کادوی دایی و زن دایی عزیز دستشون درد نکنه. ممنونیم فردا هم پسرم نوبت آتلیه داره البته می خواستم توی روز تولدش از عکس بگیرم ولی نشد یعنی آتلیه نوبت خالی نداشت . ...
3 فروردين 1392

در آستانه سال نو

سال 91 هم داره به آخر میرسه امیدوارم سال 1392 سال خوبی برای همه باشه . منم اینروزا سرگرم خونه تکونی هستم  البته با وجود شیطنت های مانی . تا چشمون رو دور میبینه از پله میره بالا از صندلی میره بالا میخواد بره رو میز ناهار خوری و خلاصه حسابی از خجالت منو باباش درمیاد.  اینم عکسش    تازگی ها هم بعضی کلمه ها رو تکرار میکنه و کلمه های گردو و آتیش رو خیلی بامزه میگه . تا 3 روز (28 اسفند) دیگه پسرم 2 سالش میشه و دیگه باید از شیر بگیرمش البته الانم کم میخوره و فکر نمیکنم اذیت بشه . در زیر چندتا عکس از بهار مسجدسلیمان میذارم که واقعا امسال سرسبز و بی نظیره . اینجا چون مانی همش در حال شیطنت بود...
26 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام به همه خوانندگان وبلاگ مانی عزیزم بعد از خوب شدن مانی منو بابایی خیلی مراقب بودیم که این پسله دوباره مریض نشه بخصوص موقعی که هوا خیلی سرد شده بود . مثل همیشه شیطون و البته عاقل قربونش برم . البته بعضی وقتا واقعا منو با کاراش حرص میده .آخه همش باید در حال مرتب کردن خونه باشم چونکه این فسقلی مدام ریخت و پاش داره و اسباب بازی و هر وسیله ای رو که بخواد پخش میکنه وسط خونه . توی دو هفته اخیر فرصتی پیش اومد که مانی رو به گردش در دل طبیعت ببریم که خیلی خوشش اومد و فهمیدیم واقعا علاقه داره. مانی در پارک کوشک مانی در طبیعت اطراف لالی   مسجدسلیمان - لالی - دی ماه 91 ...
17 بهمن 1391

انشاله که هر چی زودتر خوب بشه پسرم

مانی عزیزم چند روزیه که حالش اصلا خوب نیست از چهارشنبه پیش مریض شده پسرم و خیلی مظلوم شده . منو باباش در حال مواظبت از اون هستیم. مریضیش اول با حالت سرماخوردگی شروع شد . منم فکر کردم سرماخورده بردمش دکتر بهش داروهای سرماخوردگی داد ولی از فرداش علائم سرماخوردگی از بین رفت و فقط تب داشت و در ضمن خیلی بی حال بود .منو باباش خیلی ناراحت بودیم .نمی دونستیم چکار کنیم هر کاری میکردیم تا بی حال نباشه و حتی گاهی وقتا حال نداشت راه بره ،  4 روز تب داشت و روز پنجم که دیروز باشه تمام بدنش پر از دونه های قرمز رنگ شد .  دوباره دیروز  بردیمش پیش دکتر خودش که گفت سرخجه گرفته . قربونش برم تمام بدنش سرخ شده . دکتر داروی خاصی بهش نداده فق...
29 آذر 1391

مانی و ددر

اینروزا تقریبا هر روز میبرمش بیرون البته اگه هوا سرد باشه با ماشین می برمش برای همین عادت کرده هر روز عصر که میشه خیلی حوصله ش سر میره فسقلی میگه ماما ماما ددر یعنی منو ببر ددر . بعدم منو میبره تو اتاق سویشرتش رو نشون میده بعد ادای فرمون ماشین رو در می آره (هنوز نمی گه ماشین) یعنی منو ببر ماشین سواری . خلاصه هر روز این پسر بامزه تر میشه . روزا تا از اداره میرم خونه تا منو می بینه از خوشحالی بلند میشه و دور خودش میچرخه و بالا و پایین میپره . قربونش برم با این حرکات خوشمزش منم میگیرم و فشارش میدم و کلی بوسش میکنم. تا کسی تلفن می کنه یا زنگ درو میزنه میگه بابا . آخه الان باباش نیست رفته سرکار برای همین دلش برای باباش خیلی ت...
23 آذر 1391

اسباب بازی

رور چهارشنبه وقتی بابایی اومد مانی تا 2 ساعت تو بغلش بود خیلی خوشحال بود . پنجشنبه من و بابایی رفتیم برای مانی خمپلی سه چرخه خریدیم خیلی خوشگله البته هنوز بلد نیست پا بزنه ولی خوبه باهاش تمرین میکنه خیلی دوسش داره . اسباب بازی های دیگه هم براش گرفتیم تا صبح ها که من اداره ام و مامان بزرگاش پیشش هستن سرگرم باشه . جدیدا با خونه سازی ها هم بازی میکنه . تو نظرم هست که جامپینگ و استخر و سرسره هم براش بگیرم تا حسابی دیگه سرگرم باشه و انرژیش تخلیه بشه .
28 آبان 1391

اینروزهای مانی

سلام به همه مانی عزیزم اینروزا خیلی شیطون شده و تمام مدت باید حواسم بهش باشه . از اونجایی که ماشینمون رو می شناسه وقتی میبرمش بیرون هر ماشینی که شبیه ماشین ما باشه رو میبینه میگه بابا بابا  ، حتی بعضی وقتا کلید ماشین رو هم میبینه میگه بابا . کلماتی رو که الان میگه : بابا : بابا آب : آ آ آتیش : ایش ایش اسب : ایش ایش ماما : ماما (البته خیلی کم میگه اونم باید بهش بگیم تا تکرار کنه) ددر : د د غذا : گاگا کیک : تیت کلمات نامفهوم دیگه هم میگه که به نوشتن نمیاد و خودم میفهمم چی میگه .   ...
16 آبان 1391