مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

نی نی بامزه من

عروسک های صدا دار

قبلا بهتون گفته بودم که مدتیه از عروسکهای صدا دار میترسه این پسر خوشگله . چند روز پیش هم عمه اش براش سوغاتی 2 تا عروسک صدا دار آورده که خیلی قشنگن از اونا هم میترسه اول خوب نگاشون میکنه بعد میزنه زیر گریه برای همین هم فعلا اونا رو قایم کردم که نترسه گل پسره . فردا عکسشونو میذارم . خیلی بامزه ان. باباش هم براش یه سگ خریده بود که توی یه دستش استخوون و توی یه دست دیگه قاشق هست ، وقتی استخوون رو ازش میگیری شروع میکنه به عوعو کردن با صدای بلند که مانی از اون به طرز وحشتناکی میترسه . خلاصه فعلا اینا رو برداشتم تا ترسش بریزه . چیکار کنیم دیگه . این هاپو رو باباییش از خارک براش آورده   اینا رو هم عمه خریده  (خر ایستاده) خ...
9 آذر 1390

دندون مانی

روز 26 آبان یعنی  ٧ ماه و 28 روزگی مانی کوچولوی ما دندون درآورد . 2 تا دندون جلوی پایینیش یکم اومده بیرون . وقتی منو باباش دیدیم خیلی ذوق کردیم .  قربونش برم به قول باباش 2 تا برنج درآورده . داشتیم با لیوان آب سیب بهش میدادیم که متوجه دندوناش شدیم که به لیوان میخورد صدا میداد و خیلی خوشحال شدیم . هر مرحله از بزرگ شدنش که میگذره دلم برای مرحله قبلی تنگ میشه . به نظرم آدم باید این خاطره ها رو ثبت کنه تا بعدا یادش نره . ...
8 آذر 1390

مانی به عکاسی میرود

روز پنجشنبه گذشته  مانی رو بردیم آتلیه و ازش عکس گرفتیم .  جالبه مانی خودش ژست گرفته بود و عکاسه هم گفت ژستهایی که خودش می گیره خوبه و نیازی نیست که بگیریدش و پشت سرهم ازش عکس می گرفت . فکر کنم عکساش خوب دربیاد .
7 آذر 1390

مانی در صندلی ماشین

این عکسو موقعی که باباش میخواست ببردش ددر ازش گرفتم برای همین خیلی خوشحاله موش موشکم.  قربونش برم . بوس بوس بوس قراره یه روز ببرمش اداره پیش خاله ها ، ولی حیف خاله منا نیستش که مانی رو ببینه . جات خالیه خاله منا . ...
30 آبان 1390

بدون عنوان

سلام به همه مامانا ، مانی خوشگلم بزرگتر شده و حواسش به همه چی هست ، به محض اینکه لباس می پوشیم بریم بیرون شروع میکنه به سروصدا کردن که یعنی منم با خودتون ببرین همینکه می بریمش سمت در می فهمه که می خوایم بریم بیرون ساکت میشه . خلاصه خیلی ددری شده . جدیدا هم از عروسکهای صدا دار میترسه نمی دونم چرا ولی سعی می کنم فعلا اونا رو نشونش ندم تا ترسش بریزه . خلاصه داره شیطونیاش بیشتر میشه و حسابی منو باباش رو مشغول کرده (قربونش برم) توی اداره که هستم دلم براش تنگ میشه . ...
28 آبان 1390

بدون عنوان

روز سه شنبه مانی من مریض شد و گلاب به روتون دچار اسهال و استفراغ شد که تا چهارشنبه صبر کردم دیدم خوب نشد . صبح پنجشنبه بردمش دکتر که همون پودر معروف (ORS) رو به همراه قرص براش تجویز کرد ، الان خدا رو شکر خیلی بهتره .
14 آبان 1390

سلامی دوباره

خب بلاخره موفق شدم عکس نی نی رو آپلود کنم . دلیل غیبتم هم همین بود . چند روز پیش باز با بابای نی نی رفتیم وکلی براش خرید کردیم از صندلی ماشین گرفته تا لباس و ظرف غذا و ... خلاصه کلی خوش به حالش شده . این روزا مانی من خیلی شیطون شده و همش باید مواظب باشم که به جایی نخوره چون همش چهار دست و پا میره و می خواد روی پاهاش بایسته که از این لحاظ کلی وقت می گیره ولی من همش کمکش می کنم که کاری که می خواد رو انجام بده و فکر کنه که موفق شده . اینم عکس مانی خوشگلم .     راستی می خوام مانی رو ببرم آتلیه و ازش عکس بگیرم اگه کسی آتلیه کودک که کارش خوب باشه توی اهواز سراغ داره لطفا معرفی کنه ممنون میشم . ...
11 آبان 1390

روروئک

سلام خوبین ؟ روز چهارشنبه با نی نی و بابای نی نی رفتیم روروئک خریدیم . مانی خیلی خوشحال بود فکر میکرد داره ماشین سواری میکنه کلی ذوق کرد . حتماً عکس هاشو میزارم ببینید .  یک هفته ای میشه که نی نی بامزه ما غذا خوردن رو شروع کرده و من مشغول درست کردن فرنی و حریره بادام براش هستم . حسابی وقتم رو پر کرده . در قسمت بعد عکس نی نی رو میزارم .
3 مهر 1390