مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نی نی بامزه من

در آستانه سال نو

سال 91 هم داره به آخر میرسه امیدوارم سال 1392 سال خوبی برای همه باشه . منم اینروزا سرگرم خونه تکونی هستم  البته با وجود شیطنت های مانی . تا چشمون رو دور میبینه از پله میره بالا از صندلی میره بالا میخواد بره رو میز ناهار خوری و خلاصه حسابی از خجالت منو باباش درمیاد.  اینم عکسش    تازگی ها هم بعضی کلمه ها رو تکرار میکنه و کلمه های گردو و آتیش رو خیلی بامزه میگه . تا 3 روز (28 اسفند) دیگه پسرم 2 سالش میشه و دیگه باید از شیر بگیرمش البته الانم کم میخوره و فکر نمیکنم اذیت بشه . در زیر چندتا عکس از بهار مسجدسلیمان میذارم که واقعا امسال سرسبز و بی نظیره . اینجا چون مانی همش در حال شیطنت بود...
26 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام به همه خوانندگان وبلاگ مانی عزیزم بعد از خوب شدن مانی منو بابایی خیلی مراقب بودیم که این پسله دوباره مریض نشه بخصوص موقعی که هوا خیلی سرد شده بود . مثل همیشه شیطون و البته عاقل قربونش برم . البته بعضی وقتا واقعا منو با کاراش حرص میده .آخه همش باید در حال مرتب کردن خونه باشم چونکه این فسقلی مدام ریخت و پاش داره و اسباب بازی و هر وسیله ای رو که بخواد پخش میکنه وسط خونه . توی دو هفته اخیر فرصتی پیش اومد که مانی رو به گردش در دل طبیعت ببریم که خیلی خوشش اومد و فهمیدیم واقعا علاقه داره. مانی در پارک کوشک مانی در طبیعت اطراف لالی   مسجدسلیمان - لالی - دی ماه 91 ...
17 بهمن 1391

انشاله که هر چی زودتر خوب بشه پسرم

مانی عزیزم چند روزیه که حالش اصلا خوب نیست از چهارشنبه پیش مریض شده پسرم و خیلی مظلوم شده . منو باباش در حال مواظبت از اون هستیم. مریضیش اول با حالت سرماخوردگی شروع شد . منم فکر کردم سرماخورده بردمش دکتر بهش داروهای سرماخوردگی داد ولی از فرداش علائم سرماخوردگی از بین رفت و فقط تب داشت و در ضمن خیلی بی حال بود .منو باباش خیلی ناراحت بودیم .نمی دونستیم چکار کنیم هر کاری میکردیم تا بی حال نباشه و حتی گاهی وقتا حال نداشت راه بره ،  4 روز تب داشت و روز پنجم که دیروز باشه تمام بدنش پر از دونه های قرمز رنگ شد .  دوباره دیروز  بردیمش پیش دکتر خودش که گفت سرخجه گرفته . قربونش برم تمام بدنش سرخ شده . دکتر داروی خاصی بهش نداده فق...
29 آذر 1391

مانی و ددر

اینروزا تقریبا هر روز میبرمش بیرون البته اگه هوا سرد باشه با ماشین می برمش برای همین عادت کرده هر روز عصر که میشه خیلی حوصله ش سر میره فسقلی میگه ماما ماما ددر یعنی منو ببر ددر . بعدم منو میبره تو اتاق سویشرتش رو نشون میده بعد ادای فرمون ماشین رو در می آره (هنوز نمی گه ماشین) یعنی منو ببر ماشین سواری . خلاصه هر روز این پسر بامزه تر میشه . روزا تا از اداره میرم خونه تا منو می بینه از خوشحالی بلند میشه و دور خودش میچرخه و بالا و پایین میپره . قربونش برم با این حرکات خوشمزش منم میگیرم و فشارش میدم و کلی بوسش میکنم. تا کسی تلفن می کنه یا زنگ درو میزنه میگه بابا . آخه الان باباش نیست رفته سرکار برای همین دلش برای باباش خیلی ت...
23 آذر 1391

اسباب بازی

رور چهارشنبه وقتی بابایی اومد مانی تا 2 ساعت تو بغلش بود خیلی خوشحال بود . پنجشنبه من و بابایی رفتیم برای مانی خمپلی سه چرخه خریدیم خیلی خوشگله البته هنوز بلد نیست پا بزنه ولی خوبه باهاش تمرین میکنه خیلی دوسش داره . اسباب بازی های دیگه هم براش گرفتیم تا صبح ها که من اداره ام و مامان بزرگاش پیشش هستن سرگرم باشه . جدیدا با خونه سازی ها هم بازی میکنه . تو نظرم هست که جامپینگ و استخر و سرسره هم براش بگیرم تا حسابی دیگه سرگرم باشه و انرژیش تخلیه بشه .
28 آبان 1391

اینروزهای مانی

سلام به همه مانی عزیزم اینروزا خیلی شیطون شده و تمام مدت باید حواسم بهش باشه . از اونجایی که ماشینمون رو می شناسه وقتی میبرمش بیرون هر ماشینی که شبیه ماشین ما باشه رو میبینه میگه بابا بابا  ، حتی بعضی وقتا کلید ماشین رو هم میبینه میگه بابا . کلماتی رو که الان میگه : بابا : بابا آب : آ آ آتیش : ایش ایش اسب : ایش ایش ماما : ماما (البته خیلی کم میگه اونم باید بهش بگیم تا تکرار کنه) ددر : د د غذا : گاگا کیک : تیت کلمات نامفهوم دیگه هم میگه که به نوشتن نمیاد و خودم میفهمم چی میگه .   ...
16 آبان 1391

مانی و بازی

مانی در استخر توپ مانی در حال ماسه بازی   و در اینجا ماسه ها بودن که به هوا پرتاب میشدن       ...
10 آبان 1391

واکسن 18 ماهگی

   خب واکسن 18 ماهگی مانی کوچولو رو هم روز چهارشنبه 29/6/91 به سلامتی زدیم و راحت شدیم . پسرم خدا رو شکر خیلی اذیت نشد فقط شبش یکم تب خفیف داشت که پاشویه کردم و مرتب قطره هم بهش می دادم و فردای اون روز کاملا حالش خوب بود و دیگه بدنش گرم نبود . البته توی بهداشت که رفتیم خیلی گریه کرد   انگار فهمیده بود می خوان بهش آمپول بزنن  حتی نمی ذاشت قد و وزنش رو بگیریم که به هر زور و زحمتی بود اینکار انجام شد و بهداشت گفت که 6 ماه دیگه هم ببرمش برای قد و وزن . خدا رو شکر دیگه تا 6 سالگی واکسن نداره . ...
3 مهر 1391

مانی 18 ماهه

فردا (28 شهریور ٩١ ) مانی عزیزم یکسال و نیمه می شه .                این پسر خمپلی روز به روز بزرگ تر و عاقل تر میشه . دیشب وقتی عکس باباشو توی موبایل بهش نشون دادم می خندید. بعضی وقتا هم میره لباس های باباشو میاره و با خودش اینور و اونور میبره . فکر کنم دلش خیلی برای باباش تنگ شده .       ...
27 شهريور 1391

مسافرت

سلام به همه ، خوبین ؟ ما یعنی من و مانی و بابایی جمعه 17 شهریور از مسافرت برگشتیم. مسافرت ما به شهرهای کاشان – اصفهان و تهران بود که خیلی خوب بود و خوش گذشت . کاشان به آبشار نیاسر رفتیم که خیلی زیبا و جالب بود این آبشار در منطقه نیاسر در 30 کیلومتری کاشان واقع شده و یکی از جاذبه های توریستی کاشان محسوب میشه . همینطور عمارت باغ فین که موزه ملی کاشان نیز در آن واقع شده در منطقه فین قرار دارد و اطراف اون که خیلی باصفاست و پر از چای خانه و کباب سرا . از بازار کاشان هم دیدن کردیم و من اونجا برای مانی لباس های خوشگلی خریدم . هوای کاشان هم خوب بود فقط ظهرها کمی گرم بود ولی بقیه روز خنک بود . شهر آرومیه ولی اص...
26 شهريور 1391