مانیمانی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

نی نی بامزه من

مانی و کتاب

سلام به همه چند روز پیش رفتم کتابفروشی و برای مانی چند تا کتاب شعر و داستان و جورچین و سی دی کارتون و از این جور چیزا خریدم . آخه حس کردم به کتاب علاقه داره دوست داره کتابو ورق بزنه و عکساشو نگاه کنه . گاهی وقتا هم یه خودکار میگیره تو دستش و روی کتاب یا کاغذ خط میکشه . فکر کنم پسرم از الان میخواد خوندن و نوشتن یاد بگیره . دیروز هم رفتیم آتلیه تا عکساشو قبل از چاپ ببینیم تا در صورت تایید چاپ کنن. وقتی عکسا رو توی کامپیوتر آتلیه می دید ذوق میکرد . همینطور عکس نی نی هایی که به دیوار بود بهشون اشاره میکرد یعنی عکس نی نیه.     ...
17 مرداد 1391

16 ماهگی مانی

سلام به همگی ، خوبین؟ فردا 28 تیر مانی جونم 16 ماهه میشه . از وقتی که مانی رو کچل کردیم  چند وقتی میگذره توی این مدت مانی جونم بزرگتر شده و روز به روز بامزه تر . به همه جا سرک می کشه . می خواد به همه چی دست بزنه . تو خونه هر جا میرم میاد دنبالم . اگه ببینه لباس بیرون پوشیدم که دیگه هیچ راه میفته دنبالم که منو هم ببر یعنی هرکی میخواد بره بیرون اینطوریه وقتی هم مهمون میاد خونمون میخواد بره باید ببرمش تو اتاق تا بهونه گیری نکنه (البته زود میاد توی سالن و می فهمه که رفتن). یکم نق میزنه ولی زود ساکت میشه .  خلاصه این مانی کوچولوی ما حسابی شیطون شده همش باید دنبالش باشم تا خرابکاری نکنه،  الان دیگه همه حرفامونو متوجه م...
27 تير 1391

مانی کچل

سلام به همه مامان ها و نی نی های خوشگل و خوانندگان وبلاگ مانی جونم خبر خبر ، بلاخره مانی خوشگلم رو کچل کردیم . آخه موهاش خیلی نامنظم بودن تازه پشت موهاش هم فر شده بودن و خیلی بلند شده بودن . این بود که دیروز یکدفعه تصمیم گرفتم و به بابام گفتم ، خلاصه در طی یک عملیات ، من مانی رو گرفتم در حالیه گریه میکرد و میخواست فرار کنه ، موهاشو از ته زدیم . حالا دیگه کچل شده . امیدوارم موهاش منظم دربیاد . قربونش برم بعدش بردمش جلوی آینه ، هی به سرش نگاه میکرد انگار فهمیده بود که مو نداره .   دیگه اینکه الان دیگه با لیوانی که برای آبمیوه خوری براش گرفته بودم یاد گرفته بخوره .  قبلا بلد نبود با نی آبمیوه بخوره ولی الان خدا...
9 ارديبهشت 1391

کارهای بامزه مانی

خب داشتم می گفتم از شیطونی های مانی عزیزم تازگی ها میره تو آشپزخونه در کابینت ها رو باز میکنه تق می بنده اگه ولش کنم میخواد همه وسایل تو کابینت رو بریزه بیرون در یخچال رو به زور باز میکنه آخه هنوز دستش به دسته یخچال نمی رسه . از میز تلویزیون میخواد بره بالا . خلاصه چی بگم ؟ روز به روز شیطون تر و بامزه تر میشه این گل پسره .از تختمون میره بالا بعدم عقب عقب میاد پایین . با دسته جاروبرقی ور میره. لباساشو از تو سبد میریزه بیرون . پوشک هاشو میریزه اینور و اونور .قربونش برم میخواد همه چی رو امتحان کنه . هر چی رو دوست داره تو دست بگیره و حسابی وارسی کنه. خب اینم اقتضای الانه که کنجکاو هست. الان دیگه دوست نداره توی روروئک بشینه و...
5 ارديبهشت 1391

بامزگی های مانی

سلام سلام به همه اونایی که وبلاگ مانی جونمو می خونن . انشاله که حال همگی خوب باشه . می خوام در مورد این پسره بنویسم که چه کارایی می کنه ؟ الان دیگه بدون کمک راه میره البته بعضی وقتا هم می دوه و همش باید مواظب باشیم زمین نخوره . همه جای خونه میره میره تو اتاقا به همه چی دست میزنه همه چی را پرت میکنه و از صدای زمین خوردن اجسام روی زمین خوشش میاد .  هر چیزی رو که بهش نشون میدم و اسمشو میگم یاد میگیره و دفعه بعد میگم مثلا .... کو ؟ به همون نگاه میکنه یعنی اینجاست.  دست میزنه ، با آهنگهای شاد مثل ملودی میرقصه . برنامه های تلویزیونی مورد علاقش : مل مل ، خاله شادونه ، بارنی ، گوسفند زبل ، فیتیله ، جمعه به جمعه، پنگول .  ...
5 ارديبهشت 1391

من و مانی در جزیره خارک

سلام به همه دوستان سال نو همگی مبارک . صد سال به این سالها امسال من و مانی برای تحویل سال رفتیم خارک پیش بابایی . چون بابایی تا 6 فروردین باید سرکار می بود ما هم از 29 اسفند تا 3 فروردین اونجا بودیم و خیلی خوش گذشت البته اگه شیطونی های مانی میذاشت خیلی بیشتر خوش میگذشت . خوب اینم یه تنوع بود . تا حالا عید خارج از اهواز نبودم این اولین سال بود . اونجا بابایی ما رو برد و کل جزیره رو بهمون نشون داد از جمله پارک ساحلی و باغ پیرمرد ، منازل شرکتی .قایق سواری هم رفتیم که خیلی عالی بود . قایق سواری دور جزیره . مانی توی قایق خوابید تو بغل بابایی و من هم همش عکس و فیلم می گرفتم از کشتی های خارجی که کنار اسکله پهلو گرفته بودن برای نف...
7 فروردين 1391

تولدت مبارک پسر گلم

        امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک   روز 28 اسفند مانی یکساله شد . تولدت مبارک پسرم . انشاله 120 ساله بشی . البته اون روز به اینترنت دسترسی نداشتم برای همین امروز می نویسم . قراره آتلیه هم ببرمش . وقتی عکس هاش آماده شد میزارم تو وبلاگ . ...
7 فروردين 1391

جزیره سد عباسپور

روز پنجشنبه گذشته من و مانی و بابایی به همراه دایی بهراد و دایی بهرنگ و زن دایی شقایق رفتیم جزیره سد شهید عباسپور . هرچی راجع به زیبایی اونجا بگم کم گفتم . واقعا هر کس باید خودش بره و اونجا رو ببینه . 2 روزی که اونجا بودیم خیلی خوش گذشت بابایی و دایی ها قایق سواری کردند عکس و فیلم گرفتیم بساط کباب هم اونجا براه بود و خلاصه کلی خوش گذشت . الان هممون دلمون برای اونجا تنگ شده انشاله بزودی دوباره میریم . یک جزیره در میان آب های پشت سد شهید عباسپور که بصورت خیلی قشنگی ساخته شده و یکی از جاهای دیدنی و توریستی خوزستان هستش که رفتن به اونجا رو به همه توصیه می کنم. این جزیره 12 ویلا داره یک خوابه ، 2 خوابه ، 3 خوابه و 4 خوابه به همراه رستوران و ک...
5 فروردين 1391

اینروزهای مانی

روز یکشنبه 23 بهمن 2 تا دیگه از دندون ای مانی توسط بابایی کشف شد . من اداره بودم که بابایی اش زنگ زد و  اینو گفت خیلی خوشحال شدیم و ذوق کردیم . اینروزا داره کم کم قدم های کوچولو برمیداره و 3-4 قدم میره بعد میفته . دستشو میگیره به جایی بلند میشه بعد دستشو ول میکنه که راه بره . فکر کنم تا 28 اسفند که روز تولدشه کامل راه بیفته. در ضمن این گل پسره خیلی شیطون شده وقتی میبینه دنبالش میرم که بگیرمش که نیفته تند تر میره که نگیرمش فکر میکنه نمیتونم بهش برسم . منم میگیرمش و کلی بوسش میکنم. جدیدا اسم جارو برقی رو یاد گرفته چون ازش میترسه . وقتی بهش میگم جارو برقی کجاست نگاش میکنه . قروبونش برم . بعضی وقتا هم براش کارتون یا آهنگ میذارم و ...
25 بهمن 1390